اینجا برای نفس کشیدنم حتی هوا هم بس نیست ...
درود و صد بدرود ...
با عارزوی شیرین کامی روز عفزون ... ^_^
اینجا رو ساختیم تا یواش یواش یه دنیای آروم و آبی رو باهم بسازیم ...
امیدوارم ازمون حمایت کنید و دوباره مثل قبل دوستمون داشته باشید .
تصمیم گرفتیم وبلاگ رو توی بلاگ اسکای بزنیم چون اینجا ویژگی های خوب زیادی نسبت به میهن داشت
برای مثال یکی از هزار تا مزیتش اینه که آی پی کامنت گذارای عزیز رو به راحتی در اختیار ما قرار میده و ما میتونیم خیلی ساده به ای پی کسائی که سعی میکنن با مزاحمت اوضاع رو برای ما و دوستامون سخت کنند دسترسی داشته باشیم و بتونیم خیلی سااااااده آی پی رو پیگیری کنیم و اقدام حقیقی کنیم !!
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید
تورا کدام خدا
تو را کدام جهان
تو از کدام ترانه تو از کدام صدف
تو در کدام چمن همره کدام نسیم
تو از کدام سبو
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه
کدام نشاه دمیده از تو در تن من
که ذره های وجود تو را که می بیند
به رقص می آیند
سرود می خوانند
چه آرزوی محالیست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر
تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
که صبر راه درازی ، به مرگ پیوسته ست
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو باز است و راه من بسته ست ...
گاهی بزرگترین کسی هستی که حتی با نبودنش هم ارام میگیرم ...
گاهی البته فقط گاهی ...
گاهی حتی همان نبودنت هم دوست داشتنی میشود ... همین که نیستی دوست داشتنی میشود .. همین که ندارمت گاهی انقدر ارامم میکند که شبیه دیوانه ها عاشق نبودنت میشوم ...
گاهی دیوانه میشوم ...
سیم اخر که هیچ ... گاهی به اخر دنیا میزنم شاید پیدایت کردم ... به اخر اخر دنیا که میرسم و تو را پیدا نمیکنم باورم میشود من افریده شدم تا تو با نبودن هایت ارامم کنی ...
بودنت ارزانی همه ی کسانی که تو را دارند ... من با همین نبودنت هم ارام میشوم . چیز زیادی از دنیا نخواستم ... همین که عاشق خیال بودنت هستم ... همین خواب های چند شب یکبارم ... همین که گاهی با خودم حرف میزنم به امید اینکه شاید ارام از پشت سر در جواب سوالی که از تو پرسیدم کنار گوشم پچ پچ کنی ...همین که در دنیای نبودنت خیالی در اغوش بگیردمت ... یواشکی بودن الکیت را ببوسم ... همین که گاهی روی زمین مقابلت بنشینم با دو فنجان قهوه ی گرم ... من به تو تعارف کنم و تو الکی هم که شده جرعه ای بنوشی ... الکی الکی بگوئی چه خوش طعم شده و من واقعی واقعی از ذوق پر شوم ...
چیز زیادی از دنیا نمیخواهم ... همین خیال برای من بس است !!
گاهی ... دیوانه ها ... با همین یک خیال ساده ارام میشوند !
گاهی دیوانه ی نبودنت میشوم !!!
گاهی با همه ی نبودن هایت ارامم میکنی !! با اینکه سهم من نیستی .. ولی گاهی ناخواسته به لنز دوربینی لبخند میزنی و ارامم میکنی ...
گاهی بزرگترین کسی هستی که حتی با نبودنش هم ارام میگیرم ...