گاهی...
یکشنبه 10 اسفند 1393 23:23
من اینجا غروب که میشود، گاهی میخواهم دوستت نداشته باشم اصلا چشمهایم را بروی تو ببندم و به با تو بودنها فکر نکنم. بگذرم از تمام خاطراتی که قهرمان داستانهایش تو بودی اما میدانی چسیت؟!! گاهی دل، چنان در سینه برایت میتپد که گمان میکنم پشت سرم ایستاده ای و من با چشم بر هم زدنی میتوانم در آغوش بگیرمت گاهی میخواهم خودخواه...