دنیای آبی

اینجا برای نفس کشیدنم هوا بس است ...

دنیای آبی

اینجا برای نفس کشیدنم هوا بس است ...

.... شب نشینی ...



درود و صد بدرود

خوبین عایا !؟‌

سرخوش !؟

خجسته روزگار ؟!

خب خدا رو شکر ...


اینم از همون پست های دورهمی خوش گذرونیه ...

هر شب یا چند شب درمیون دور هم جمع میشیم یه شب نشینی میذاریم ...

موضوع بحثمون هم میتونه هرچی باشه ... شعر، طنز ،‌اجتماعی  ،‌ عکس نوشته ،‌ سینما ، موسیقی ، عکس و ... 

امیدوارم بتونیم ساعتهای قشنگی کنار هم داشته باشیم ...


چقدر موعدب حرف زدم :|

بلدم مگه ؟!

خب امشب با دومین شب نشینی در خدمتتون هستیم ...

یه شعری دارم براتون که خودم عاشقشم 

هرکی اتاق 288 رو خونده باشه خعی قشنگ با این شعر هم ذات پنداری میکنه ... :|‌

کلا من با فاز اونهه شعر میخونم -_- مریضم هم هستم خودم در جریانم ... :|


برای خودن این شعر فوق العاده برید ادامه ی مطلب ‌:‌


 

 گیسوانت زیر باران عطر گندمزار ، فکرش را بکن

با تو ادم مست باشد تا سحر بیدار ... فکرش را بکن


در تراس خانه رویا رو شوی با عشق بعد از سالها

بو.سه و گریه شکوه لحظه ی دیدار فکرش را بکن ...


سایه ها در هم گره ،نور ملایم ، استکان مشترک

خنده خنده پر شود خالی شود ... فکرش را بکن


ابر باشم تا که ماه نقره ای را در خودم پنهان کنم

دوست دارد دور هر گنجی بچرخد ماه ... فکرش را بکن


خانه ی خشتی قدیمی ، قل قل قلیان ، گرامافون ، قمر

تکیه بر پشتی زده یار و صدای تار فکرش را بکن ...


از سماور دست هایت چای و از ایوان لبانت قند

بعد هی سیگار و هی سیگار و هی سیگار ... فکرش را بکن


اضطراب زنگ ، رفتم وا کنم در را ،‌که پرتم میکند

سایه ها در تونلی باریک سرد و تار ... فکرش را بکن


ناگهان دیوانه خانه ... و پرستاری که شکل تو نبود

قرص ها گفتند دست از خاطرش بردار .. فکرش را نکن ... !


(غلامرضا سلیمانی )



BfhZh




**



چطور بود ؟! من که عاشق این شعرم ...

شعر منتخب امشب شما چیه ؟!

یه شعری که خودتون از ته دلتون خیلی خیلی دوستش دارید ...

کامنتش کنید باهم درباره اش حرف بزنیم ...

نظرات 29 + ارسال نظر
sakura چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 22:36

بارانی اون شعر اولیه که هیچی در وری خودم بود...
اون دومیه مال شل سیلور استاین که به عمو شلبی معروفه...یه ترانه سرا آمریکاییه که تو دنیا خییییلی معروفه...
شعرهایی که برا کودکان نوشته معروفتره...ولی یه بچه 5 ساله تا یه آدم 50 ساله میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه....
همین ....

در و وری و ... نذار دهنم باز بشه ... احساست عااااالی بودددددددددددد .. محشر بوددددددد
پس فکر کنم کاراش میتونه جالب باشه واجب شد برم دنبالش

yasaman چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 10:42

بارانننن
من دیر رسیدمممم...
من عاشق این شعرم:
با تو وداعی آبی می کنم
می دانم روزی از من خواهی پرسید
مگر وداع رنگی دارد؟
آن هم رنگ آبی
من در جواب
فقط چشمانم را می بندم
سالی که بر من گذشت
فقط 365 روز نبود
جمعه ها را باید دو روز حساب کرد
بایئ تقویم ها را در آفتاب نهاد
تا رنگ ببازد...
ببخشید

نه هرگز دیر نیست :))‌
وای عالی بود ...
لعنت به غروب جمعه ... هعی ...
خدا ببخششششششششششه عزیزه دلمممم

bita چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 08:21

آقا انگاری این شعرو برای من نوشته بودن
خیلی باحال بود

خخخخ این شعر توصیف حال خوده خودمه :|

sss501 چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 01:36

آخی اتاق 288...
بله بلهه.. دقیقا...
مرسب از شعر نرسی از دونگهه داداشیم
مرسی از یو
شکلکم ک.نمیتونم بذارم..
ایشالله ک ارسال شه ..بعد این همه سعی کردن..
مررسی

ارسالللللللل شدددددد دست و جیغ و حورا

atousa سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 14:13

دقییییقا باروون..
یکی این یکی اینی ک خودت گذاشتی..
اصن بغضش ادمو دیوونه میکنه..

اره واقعا ... یه بغض عجیبی داره توش ..

دانی دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 00:40

خیلی قشنگ بود
من این فیکو خوندم خدایی نمیگفتی هم یادش میافتادم!

ای جانم ...
♥♥

*marziyeh* یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:57

آیییییییییییییییییق خداااااااااا
من با این متن میلانا ترکیدممممممم.
خیلی خیلی خیلی خیلییییییییی باحال بود.
درجا واسه خواهرمم خوندم.

دمشششششش گرم.

یاد دوره دبیرستان خودم افتادم، چقدر از این چیزا مینوشتم.

خخخ دیدی ؟!‍؟! عااااااالی بوددددددددددد ...
وای منم پاره شدم

negin یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 20:01

واییییییییی چه شعر قشنگی،واقن حظ کردم!
من دیر اومدم واسه شب نشینی!

پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم….
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
… زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش … که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ….
من به اندازه ی گلهای بهشت …..نه …
به اندازه عرش ..نه ….نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !…
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ،…
نازنینم اَدم !… نه به اندازه ی تنهایی من …
نه به اندازه ی عرش… نه به اندازه ی گلهای بهشت !…
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
...
من عاشق این متنم!وقتی دلم میگیره اینو زیاد میخونم اروم میشم!

وای ... نگین
مو به تنم راست شد ...
اصلا زبونم بند اومده ...
عالی عالی عالللی بود...

atiyehghm یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 16:41

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد

فاضل نظری

فاضل عالیه ...
من عاشق شعراشم ...
ارامشی که توی بین شعراش هست توی هیچ عزلی نمیشه پیدا کرد ...
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد ...

atiyehghm یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 16:37

چقدر این دوس داشتن های بی دلیل
خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد......علی صالحی

حالا که امدی
حرف ما بسیار
وقت ما اندک
اسمان هم که بارانی ست
به خدا وقت از صحبت از رفتن دوباره و
دوری از دیدگان دریا نیست
سربه سرم می گذاری...ها؟
می دانم که می مانی
پس لااقل باران را بهانه کن
دارد باران می اید....علی صالحی

باران را بهانه کن ...
عالی بود ...
جقدر حرف دل بود . قشنگ حس کردم کسی که اینو نوشته از عممممممق دلش نوشته ...

atiyehghm یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 16:30

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من دیر رسیدم!!!!
ولی خیلی خوبه این شب نشینیا مخصوصا که ماها اکثرا تو یه فازیم و تو خیلی چیزا هم نظر حداقلش اینه که کسی اون یکی رو ضایه نمیکنه!!!!
منممممممم خیلی شعر دوس دارم البته نه شاهنامه و مناجات نامه و این چیزا بیشتر شعرهای نو دوس دارم یا شعرای معاصر وااااااااای من میمیرم برای شعرای فاضل نظری واقعا خوبن دقیقا انگار داره احساسات ادمو میگه خیلی خوبه از قدیمیا ام حافظو دوس دارم باشاملو دلنوشته های حسین پناهیم که دیگه هیچچچچچچچچچی میخونم میرم تو افق محو میشممممممم
اهان عیل صالحی ام یادم رف

نه بابا دیر کجا بوددد خوش اومدی
من عاشق این دور همی ها هستم بنظر خیلی توی روابطمون میتونه تاثیر مثبت بذاره حداقلش اینه که با جنس دل همدیگه اشنا میشین ..
وای وای فاضل عالیه ... من عاشق ارامش شعراشم ... محشششششره ...

atousa یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 10:51

من عااشق شعرم..

شده هرگز دلت مال کسی باشد، که دیگر نیست؟
نگاهت سخت دنبال کسی باشد، که دیگر نیست!

برایت اتفاق افتاده ، در یک کافه ی ابری 
ته فنجان تو، فال کسی باشد ، که دیگر نیست؟

خوش وبش کرده ای با سایه ی دیوار وقتی که...
دلت جویای احوال کسی باشد، که دیگر نیست؟

چه خواهی کرد اگر هر بار ، گوشی را که برداری
نصیبت بوق اشغال کسی باشد، که دیگر نیست؟

حواس آسمانت پرت ، روی شیشه های مه...
سکوتت جارو جنجال کسی باشد، که دیگر نیست!

شب سرد زمستانی، توهم لرزیده ای هر چند...
به دور گردنت شال کسی باشد، که دیگر نیست؟

تصور کن برای عیدهای رفته دلتنگی...
به دستت کارت پستال کسی باشد که دیگر نیست!

شبیه ماهی قرمز به روی آب می مانی...
که سین ت،هفتمین سال کسی باشدکه دیگرنیست

شود هر خوشه اش روزی ، شرابی هفتصد ساله
اگر بغضت لگدمال کسی باشد ، که دیگر نیست!

چه مشکل می شود عشقی که حافظ در هوای آن
الا یا ایهاالحال کسی باشد، که دیگر نیست!

رسیدن سهم سیب آرزوهایت نخواهد شد...
اگر خوشبختی ات ، کال کسی باشد که دیگر نیست

آتوسا من با این شعر زندگی میکنممم ...
اون قسمتش که میگه اگر بغضت لگد مال کسی باشد که دیگر نیست
وای این شعر عالیه عالیه عالیه به بغض ترسناکی توش داره که دل ادم رو میلرزونه

Samira-JewELFish یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 09:55 http://ourbluesky15.blogsky.com

وایییییی
باروننننننن

"ناگهان دیوانه خانه ... و پرستاری که شکل تو نبود

قرص ها گفتند دست از خاطرش بردار .. فکرش را نکن ... !"

من عاشق این شعر شدمممم، عاشق اتاق 288 هستممممممم، عاشقتممممممممم ...

منم یه دیوان ایونهه دارمممممممم که هرروز بهش سر میزنم و میخونم اشعارش رو ^^ میدونی؟ آدم وقتی تو لطافت شعر غرق میشه خیلی دلش آروم میشه ^^ خیلی خوبه شعر ^^

وایییییییی
بذار چند تا بیت جدا بذارم
در مدح عکسی که گذاشتیو و جونمو گرفت ^^

"بی گل روی تو نرگس چشم تر دارد بسی
غنچه بی لعل لبت خون جگر دارد بسی"
*
*
*
"من نوگل شاداب بسی دیده ام، اما
این غنچه ی نورسته ز باغ دگری بود"
*
*
*
"با ما نفسی بنشین کان روی نکو دیدن
هم چشم کند روشن، هم عمر بیفزاید"
*
*
*
میفرماد که هلاکتم ناجور
مرا دریاب
والا بغرآن :||||
من زنده بودم اما انگار مرده بودم!
تا اینکه ایونهه دیدم و دنیام رنگی شد ^^
قافیه نداشتا ولی حقیقت محض بود ^^

چقدر این پستای شب نشینی رو دوست دارممممم
ممنونم باران جونمممممم

وای دیدی اون بیت عاخرش چقدر دل ادم رو میلرزوند ؟!
من خودم بار اولی که خوندمش اون بیت که رسیدم دلم ضعف رفت ترسیدم ...
از بس بیتش ملموس بود ...
عالی بود ...
من عاشششششششقتممممم سمیرااااااااا ...
بیا بخلم

*marziyeh* یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 00:11

میدونی من شاعرای معاصرو برای خودم دو دسته کردم.
اینجوری راحت تر میتونم سبکاشون رو تو ذهنم دسته بندی کنم.

مثلا اخوان، شهریار، رهی، مهدی سهیلی و ..... که زمانشون با ما یکی نبوده، دسته اول
محمدعلی بهمنی، کاظم بهمنی، فاضل نظری و ..... که تو زمان ما هستن دسته دوم.

دسته اول که خیلی معرکه عن.اکثریتشونو دوست دارم.
توی دسته دوم از شعرای سپید و نو زیاد خوشم نمیاد، ولی سبک های کلاسیک و کهن رو عاشقشممممممم.

اصن کلا غزل دوست میدارم، یه چیز دیگه است.

فاضل نظری رو نمیشه دوست نداشت.

من عاشق شهریارم ... من با شهریار زندگی کردم شاید باورت نشه ولی غزل هاشو بیشترشو حفظم وای اخوان... سبک حماسیش منو میکشه ... شعر خوان هشتمش رو حفظم عالیه عالیه ... میتونم یه نفس تا نصفش بخونم من عاشق سبک حماسی هستم ... وای من اخوان خعللللی دوستتتتتتت داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارممم ...

فاضل که ... نمیشه عاشق شعراش نبود ... میدونی من به این اعتقاد دارم که خدا به قلب بعضی از ادم ها نظر داره ... فاضل هم از همون ادم هاست ...

منم از شعر نو خوشم نمیاد :|

مامی شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:55

کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید


دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست


دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست

و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی

کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را

بگو ای دوست

بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی

تو حتی روزهای تلخ نامردی

نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی

من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت

من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت

من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد

همان دریا که میگفتی

که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت

بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی



کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید


دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست


دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست
....

کسی مارا نمیپرسد ... کسی مارا نمی جوید ...
کسی تنهائی مارا نمیگرید ...
وای فرشته همین دو بیتش برای دل ماها کافیه ...
عالی بود عااااالی ..
دلم ریخت

مریمDevil شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:45 http://hichinis.mihanblog.com

وای خیلی ناز بودحیف که من اون داستانونخوندمش
خب منم شعرمیدوستم ولی حافظم زیرخط فقره
بقیشم که معلومه
ولی بخدا اگ یه آهنگو(^_^کره ای)1بارگوش کنم باردوم حفظمه
آهنگایی ک اگ هرروزگوش ندم دیوونه میشمin my dreamوa good byeهستش
اوففف از کجا میپریم به کجاپاک خل شدیم خو
خب بحث بعدی درباره ی چیه؟؟؟؟؟

اگر وقت کردی بخونش ...
اوممم اون داستان .. یجورائی برای من خاصه ...
نمیدونم چطور بگم ولی من دونگهه ی 288 رو واقعا درک میکنم
بعد از برخورد ... دوسش دارم !! ^_^

fish_shabnam شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:40 http://crazyfans.mihanblog.com

شعر من...

مثل ساقه ی گیاهی ترد
گره ام بزنید به چوبی، چیزی
ترسیده ام.
مدام باد می آید

:||

شبنم ...
ته دلم خالی شد ...
مدام باد می اید ...
بغلم کن ...

aysan شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:36

واااااااااااااااای بچه هاااااااااااااااااا
یکی به داد من برسهههههههههههههه
من به قتل رسیدم به دست اونهه
یکی رمز ژرفا رو به من برسونه ژرفای خونم کم شدههههههههههههه

:|
مگه برات میل نکردم !؟
الان برات فرستادم ...

نگینsj شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:23

من عاشق این شعرم........



نمیگویم که ماه اسمانی
نمیگویم که زیبای جهانی


نگاهت را نگویم برق جانسوز
نگویم چون بهشت جاودانی


نه فرهادی که شیرین تو باشم
نه مجنونی که لیلی تو باشم


نه برقی تا زنی بر حاصل من
نه موجی تا زنی بر ساحل من


نمیدانم چه هستی........
ولی میدانم ای دل برده از من..........تورا من دوست دارم هرچه هستی....

بیت اخرش .. .
چه ساده عشق رو معنی کرده بود ...
عالی بود ...

نگینsj شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:18

واااا....خاک عالم...چت شد؟؟؟؟؟زیاد به خودت فشار نیار.میمیری اونوقت دونی بی شکر میشه هاااااااا

والا ... مردم تموم شدم :|

Milanna شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:58 http://cute-storu.mihanblog.com

اینم واسه اینکه بین این همه ادم تک نیوفتم :/
شعر نیست...ولی دوسش دارم
__________________
کسی از انگار و ایکاش هایی حرف می زند که هیچ نمی شود به انتهای آن دست پیدا کرد

کسی از دیروز و فرداهایی حرف می زند که هیچ نمی شود در قاب چشم های امروزم به تصویرشان بکشم

کسی عادت کرده از روی سنگفراش خیال من عبور کند و رد پایی خاکستری به جای بگذارد

کسی از دیوار تنهایی من رد می شود و برای شعرهای نسروده ام خط مشی تعیین میکند

و من می هراسم از اینهمه دیوانگی های بی زنجیر و از اینهمه نانوشته های بی انتها

و من باز می ترسم از هجوم فصل گرمی که مرا ذوب خواهد کرد

و از فصل سردی که میمیراند بال پروازم را

کسی اینجا پشت پنجره های زنگار گرفته تصویر باران می کشد

کسی اینجا روی حروف سفید دفتر خاطراتم خط سیاه می کشد

و من می ترسم از اینهمه فریاد بی صدا که در تنگنای اتاق نم گرفته ام به جانم می پاشد

و حالا وقت یک فرار است از هجوم نابرابر تنهایی و من – من و تنهایی

سیمین دانشور

تنهائی ...
چقدر تنها بود متنش ..
حس تنهائی از عمق نوشته میبارید ...
عالی بود ...دلم ریخت ... حس تنهائی بدنمو یخ کرد

Milanna شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:56 http://cute-storu.mihanblog.com

_ کیم هیچول؟
همه بچه ها باهم:
_ دشوری عاغاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هیوک سرش رو روی میز کوبید...این دفعه هفدهمی بود که هیچول میرفت مستراح :| اسهال شدید گرفته بود و ...........
هیوک همینجوری الابختکی یکی دیگه رو صدا زد:
_ امممم....لـــــــــــــــی دونگهــــــــــــــــــــــــه؟
دونگهه که داشت توی قصر پادشاه سوم با ملکه اوپا اوپا میرقصید با صدای عربده معلمش از جا پرید :
_ بله عاغا؟
_ عاقا و کوفت..پاشو بیا انشات رو بخون!
دونگهه سرش رو خاروند...تازه یادش افتاد این زنگ ادبیات داشتن 0__0
سریع دفتر انشاش که عکس بن تن بود رو در اورد و اومد پای تخته :
_ کدومو بخونم عاغا؟
_ عید خود را چگونه گذراندید!
و نیش های شل شده ی دونگهه بود که مانند دریل در طهال هیوک فرو میرفت :
_ خب خب...
و شروع کرد:
_ به نام انکه جان را فطرت اموخت -_______________________-
اندر حوالات تعطیلات جان فرسای عید ما اینگونه بود
1=> پیــــــــــــــــــــــــــــــک نوروزی!
2=> خواندن پیـــــــــــــــــــــــــک نوروزی
3=> حل کردن جدول پیک نوروزی به مدت سه شبانه روز بی وقفه!
4=> خــــــــــــــــــــــــواب و دیگر هیـــــــــــــــــــــــــــچ

کسی نبود دهن صاف شده هیوک رو جمع کند اون وصط :|
سرش را محکم تر به میز کوباند و باری دیگر عربده را سر داد:
_ این کجـــــــــــــــــــــــاش شبیه انشاست ؟؟ هان؟
دونگهه...بغض کرد...اب دماغش راه افتاد و به دستمال توی دست هیوک شیرجه زد.... بعد از خالی کردن محتویات دماغش اندرون درستمالی که مادر هیوک قبل از مرگش به او داده بود گفت:
_ عاغا به خدا..به خدا...به خدا....عاغا به خدا...عاغا به مولا...
شیوون روی میز ضرب گرفت:
تتتن تتن..تن تن تتن...تن تن تتن تن...
بچه ها مانند گروه سرود اول دبستان هیوک صدا را در گلو انداخته و جیغ زدند:
_ عاغا به خدا...عاغا به خدا...عاغا به خدا به خدا به خدا...
هیوک....ناله سر کنان خشتک دریده و کیف و کت و دستمال اغشته به مایع سبز رنگ را همانجا روی میز منبت کاری شده اش توسط پرگار و دندان دانش اموزان رها کرده و عربده کشان از کلاس خارج شد...
دونگهه مات و مبهوت از خشتک دریدن هیوک زیر لب زمزمه کرد:
_ یعنی میخواست از اینکه بیست و چهار ساعت در حال گایی/دن من بود مینوشتم....فک کنم اون بهتر بود...
روی زمین ولو شد و با شوق و ذوق و شور خاصی شروع کرد به نوشتن =)
___________________________________
مث قبلیا نشده :(((( ببخشیییییییییییییییییییییییییییییید



دشوری ... وای واااااااااااااااااااااااااای
خب بذار انشاعی که دوسسسسسسسسسسسسسس داره بنویسه .. دوست داره از گا.... ن بنویسه خبببببببب هیوک چیکارش داااااااااااااره !؟‌
عالی بود عااااااااالی بود عااااااااالی

sakura شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:27

من خیلی شعرهای عمو شلبی و دوس دارم...شاید باورت نشه ولی من وقتی عاششقق تصویر سازی شدم که شعر ها و نقاشی های اینو خوندم...خدا بیامرزتش...یه مسیر جدید تو زندگیم باز کرد..0_0
راستی نظرت و راجع به شعر خودم نگفتی...
گرچه داغونه ولی خو بگو...

من چیزی ازش نخوندم .. میشه بگی کجا باید دنبال کاراش بگردم ؟
گفتم که ... عالی بود .. عالی
بی قراری و بی تابی توش موج میزد .. عالی بودددددددددددددددددد
ماله خودت بود !؟
خودت نوشته بودی !؟
محششششششر بود

نگینsj شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:18

شب نشینی قبلی کی بووووودددد؟؟؟؟؟؟من نبودم!!!!
میشه من یه توپ دارم قلقلیه بخونم؟؟؟؟........خوووو روانم بر باد رفته از دست ایونههمن برم بتفکرم ببینم چی یادم میاددوباره مزاحم میشم

چرا دیگه سمیرا بحث کنکور گذاشته بود ...
خخخخ تو همون توپ دارم قلقلیه بخون ازت قبوله
منو چی مییییییگیییییییییییییی که همین الان داشتم ایونهه مینوشتم .. وای فشارم افففففففتاده دستام یخخخخخخخ بسته اصلا ناجوووور

sakura شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:09

چطوری بارانی...
اووو چه جالب شب نشینی...خخخ..واسا آجیل و چایی هم بیارم...
خب...من شعر خیلی دوس دارم بیش از صد جلد کتاب شعر دارم ژاپونی..چینی..کره ای...ایرانی...اروپایی ..آمریکایی ولی هیچی شهر ایرانی نمیشه...هایکو هم خیلی دوس دارم سبکش به لطافت ابریشم زیر نور گرگ و میش اول صبحه...تشبیهم تو حلق و دل و رودم...0_0
ولی دلم خواست یدونه از این مت های دری وری خودم و که به شدت درب و داغونه بنویسم ...
چه طوفانی .موج و باد وباران و تگرگ...
حتی یک کشتی هم سالم به ساحل نمیرسد...
با این چشم های طوفانی باران زده ات مرا میبینی.مرا از پس این همه باد و باران از پس این شیشه خیس و مه گرفته میبینی...؟
به ابرهای دلت بگو دیگر نبارند...
میترسم نگاهم در دریای متلاطم چشمهایت غرق شود....
میدونم خوب نبود ولی خودم دوسش دارم..خخخ
یه شعرم میخوام از عمو شلبی بنویسم..
خیلی خوب ..خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود
هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر درنیاوردم
که خیلی خوب چقد زود تبدیل میشود به خیلی بد
افتاب...تبدیل شد به سایه.به باران
شور و شوق..تبدیل شد به لذت.به درد
ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرود های غم انگیز
خیلی زود
با تا ابد شروع شد
وابد تبدیل شد به گاهی.به هیچ وقت
و مرا دوست داشته باش تبدیل شد به جایی هم در قلبت برای من در نظر بگیر
خیلی زود
خیلی خوب...زودتر از ان که فکر میکردیم تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود
اگر هیچ کس به تو نگفته باشد.حالا دیگر باید بدانی
که خیلی خوب خیلی زود تبدیل میشود به خیلی بد
خیلی زود

وای
عالی
بود ...
عالی ...
چقدر بی قراری توش پیدا بود ...
آفتاب تبدیل شد به سایه به باران ...
عالی بوددددددددددددد
عااااااااااااالی بود ... اصلا زبونم بند اومده ...

tania شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:00

یکی بود یکی نبود...
جلبکی بود عاشق!
بر سنگهای کف رودخانه..
وبعد...
ماهی رقصانی...
که عاشق جلبک شده بود...
واین قانون بکر...
همیشگی خواهد ماند...
عشق یعنی نرسیدن!!
"رویا فرامرزی"

عشق یعنی نرسیدن ..
چقدر تلخ ..
میدونی شبیه یه قهوه ی تلللللخه میچسبه ولی تلخیش شبیه بغض گلوی ادمو اذیت میکنه

Milanna شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:46 http://cute-storu.mihanblog.com

سلاااااااااام بارووووووووووووووووووووونک
من شعر زیاد دوس ندارم...ولی چرت و پرت بلدم بنویسم :)
تاحالا انشا خوندن دونگهه رو دیدی
یهویی اومد تو ذهنم :))))))))))))
بزارمش؟

من عاششششششششق کامنتای تواممممم خبببببببب
بذار بذار بذاااااااار توروخوووودا بذاااااااار

Motahareh شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:38

فقط آخرش شبیه بودا:/ ولى به هرحال شعر قشنگى بود

داشت همه چیزو تو دیوونگی میدید خب -_-
فدائی داری ♥

*marziyeh* شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:15

واییییی قبلا هم خونده بودمشششششش. عالیههههههه این شعر.
مخصوصا من عاشق اون بیت گرامافون، قمر.... هستممممممم.
فوق العاده!

یا فهمیدی من عشق شعر دارماااااااااا
من شعرایی که دوست دارم یکی دو تا نیست که آخه!!!!

این شعرو هوس کردم بذارم.
البته من عاشق شعرهای کاظم بهمنی ، جواد منفرد و فاضل نظری ام.
اما این از هیچکدومشون نیست.
ولی خب دلم خواست دیگه!


سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی!
پری قصه های کودکی ام! قالی دستباف تزیینی!

خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی!
به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی!

دور مجنون گذشت -اینک من- دور لیلا گذشت -اینک تو-
دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی ...

از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر
شیر از آفتاب می دوشی میوه از باغ ماه می چینی

ای جهان بر مدار مردمکت ، چشم بردارم از تو ؟ ممکن نیست
منم آنکس که زندگی کرده سالها با همین جهان بینی

گیسووان سیاه پوشت را روی دیوار شانه ها آویز
تا ببینی غزلسرایان را همه مشتاق شعر آیینی

جنبش سبز فتنه انگیزی اگر از جای خویش برخیزی
کودتاچی مخملی دامن! شورشی! بهتر است بنشینی!

عشق حق مسلم من و توست مابقی را به دیگران بسپار
"هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جویی زیان بینی"

مجید آژ

واااااااااااااااااای اونجاش که میگه لیلی دنیای ماشینی ...
وای عالی بود مرضیه عالی بود ..
منم عاشق فاضل نظری هستم میدونی یه حس ارامش عجیبی توی شعراش هست حتی اگر شعراش پر از غم هم باشه بازم یه حس جالب ارامش انگیزی توی شعراش هست که هیچ جا پیدا نمیشه
من عاشق شهریار رهی نظری سهراب اخوان وای اخخخواااااااااان که عاشقشم و ... :|‌ هستم .. من روانی شعرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد