دنیای آبی

اینجا برای نفس کشیدنم هوا بس است ...

دنیای آبی

اینجا برای نفس کشیدنم هوا بس است ...

سونگمین...رفت...

سلام...

قبل از موضوع پستم...

تولدت مبارک هستی عزیزم..شرمنده..به باران گفتم برات متن میذارم تو اون پست ولی خب امروز شهرزاد سردش بود...حال دلش خوب نیست امروز..وگرنه نمیخواست یادش بره...تولدت مبارک عزیز دلم..تو باعث شدی اون همه حسی که تو سر و قلبم بودو بنویسم...ازت ممنونم هستی مهربونم... امیدوارم همیشه خوب خوب خوب باشی...مراقب ارام منم باش...حال دلش عین من بود امروز...


سونگمینم...امروز رفت...
همین...


ادامه عکسها بفرمایید ادامه مطلب
 

کلاهشو برنداشت...
نذاشت ببینم چه شکلی شده
فقط..سوار ماشین شدو
رفت..








حال دلم خوب است..
من قوی هستم...
و ایستاده رفتنت را میبینم...
حال دلم خوب است...
من هنوز لبخند به لب دارم...
خم نمیشوم زیر بار امتحاناتت...
حال دلم خوب است...
فقط گاهی یخ میزنم...
گاهی گلویم درد میگیرد از چیز غریبی
گاهی ن
فسم میبرد..از درد...
حال دلم خوب است
فقط نمیدانم چرا ازوقتی رفته ایی
برایت لالایی میخوانم...
تو..عادت به لالایی داشتی...
.
.
حال دلم خوب است...
میخندم...
فقط تورا به خدایمان قسم...
همان که از تو..از من امتحان میگرد
.
توباور نکن

نظرات 30 + ارسال نظر
ChoiHoney پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 12:35

D-16
خب دیگه نمیخوام مثل همیشه آه و ناله کنم...
راستش خواستم ازت تشکر کنم...
تشکر کنم که با اینکه نمیدونستی من کیم تو این مدت حرفامو شنیدی و جواب دادی و آرومم کردی...
تشکر کنم که بودی و باعث شدی بیشتر عاشق مین بشم
واقعا نمیدونم چی کار میخوام بکنم...
اتفاقایی که داره میفته اتفاقای خوبی نیست...
اوضاع الفا داغونه...
حال خود سوجو ام خوب نیست...
بیشتر وبای فیک بسته شدن و تنها چیزی که باعث دلگرمی ماها بودم داره از بین میره...
خیلی دلم میخواد قسمت آخر عاشقم شو رو بخونم ولی دلم نمیخواد مجبور باشی آپ کنی...
دلم میخواد بعد اون همه سختی دوباره خنده های مینو ببینم حتی اگه تو فیک باشه...
خنده هایی که چن وقته ویتامینا تو حسرتش دوباره ببینن....
از اونایی که دستاشو میذاشت رو لپاش...
نه دیگه نه نمیخوام دیگه گریه کنم...
میخوام قوی باشم...
میخوام وی گات مرید شیوونو ببینم...
بدون اینکه گریه کنم...
چون شاید اونم عین مینی همه چیز انقد یهویی بشه که فرصت نده عادت کنیم...
میخوام از الان به نداشتنش عادت کنم...
نداشتن شیوون...
کسی که بودنش برام امید بود کسی که تو عروسی مین رفت و موند و باعث شد افتخار کنم که عاشقش شدم....
امام بلاخره اونم میره این برنامه هم یه شروعه...
برنامه ما ازدواج کردیم...
این برنامه س اما بعدی شاید برنامه نبود...
میخوام عادت کنم که با رفتن دونگهه نشکنم...
میخوام قوی باشم که اگه هیوک هم ایونهه رو شکست من نشکنم...
میخوام قوی باشم...
نمیخوام دیگه گریه کنم دیگه اشکی ندارم که بریزم...

عزیز دل شهرزاد...
مرسی که موندی...میدونم خیلی سخته...خیلی زیاد...اما ماها قوییم مگه نه...اینا همش امتحانه و ماها داری تمرین قوی بودن میکنیم... هر کی یه جور... برای مینی که همیشه کنار کیومین بود...همیشه اونی که تو سوشو 4 گفت یواش به کیو دوست دارم مین بود..که نگاهش عاشقانه بود به کیو...مین بود یهو..خیلی یهویی اینطوری بشه اونقدر که اعضا هم شوکه شن ...یکم سخت بود...میدونی..همشون میرن سراغ زندگیشون ولی مطمئنم هیچکی عین مین نمیره...
و وونی...
میدونی...اینکه کنار یه دختر دیگست شاید سخت باشه..ولی خب.. همین که میدونی حداقل الان الکیه بازم خوبه...درست میشه...اونا مال مان..مینم مال ماست...اون اول مال ویتامیسناست..مال جویرا و کیو بعد مال زنش... چون ماها بودیم ...10 سال...بعد این اومد..پس اول مال ماست..وونی هم اول مال شیوونیستا و چولاست بعد مال دختر در اینده....اروم باش عزیز دلم... ایونهه نمیشکنن...مثل کیومین که نشکستن...فقط غمگین شدن...ایونهه هم... نمیشکنن..کی میتونه جای هائه باشه براش اخه...
قوی باش...دنیا...بی رحم تر از این حرفاست...من...تو این چند ماه...بی رحمیشو خوب دیدم...
و بدون همیشه ما الفا باهمیم...کنارهمیم...

sss501 یکشنبه 16 فروردین 1394 ساعت 20:06 http://upcity.ir/images2/31762952625372142244.jpg

man cm hayee k gozashte budam ersal nashode..
2 bare oomadam tashakor konam hadeaghal
mer30

ChoiHoney شنبه 15 فروردین 1394 ساعت 17:20

شهرزاد...

5 روز گذشت...

پس چرا من حالم خوب نمیشه...

گریه کردم...

خوب نشدم...

دلمو زدم به دریا و عروسیشو دیدم و بازم گریه کردم...

اما خوب نشدم...

واسه من مین همیشه همون پسریه که تو نگاه اول عاشقش شدم...

تو ام وی فول آو هپینیس...

همونی که اسمشو نمیدونستم...

ولی از اول عاشقش بودم...

درسته بعدش شدم چویی و طرفدار شیوون

اما مینی تو دلم یه چیز دیگه بود...

کسی که وقتی توی فیکا که غیرواقعین بغض میکرد من انقد گریه میکردم که هق هق میزدم...

تو نظرا یه نفر گفته بود خدا به ویتامینا صبر بده

خوب گفته بودی صبر داده که هنوز هستیم صبر داده که با اون همه سختی عین خیلیا ول نکردیم بریم...

صبر داده که هنوزم نفس میکشیم...

حالم اصن خوب نیست...

اگه تا دوسال خوب نشدم چی؟

گریه کردم...

اما نشد...

نشد که هر روز سولو Baby Baby رو نبینم...

نشد که هر روز با کیو همون آهنگی که شبا براش میخوندو همخوانی نکنم

نشد یادم بره رفته...

برای دوسال...

دوسالی که برای من سرنوشت سازه...

دوسالی که تهش قراره کنکور بدم...

اگه برگشت و نبودم چی...

حالم بده....

حال ویتامینا خوب نیست....

میخندن اما با هر کلمه ای یاد خرگوششون میفتن...

گریه شون میگیره و خودشونو کنترل میکنن...

اگه ویتامینی دورتونه باهاش مدارا کنین...

با من مدارا نمیشه...

حالمو تو جمع نشون نمیدم...

نشون نمیدم که داغونم...

ولی مینم نیست....

امروزم تولد هیوکه...

جواهری که دوست مینم بودی...

تولدت مبارک...

میدونم نیستی این روزا شهرزادی....

ولی راستش نمیدونم اگه نبودی حرفامو به کی میزدم...

مرسی که هستی...

تو منو نمیشناسی ولی اینو بدون خیلی خوبه که هستی...

گریه..مرهم دله...
گریه...ارامشه...فک میکنی اروم نشدی اما میشی..کم کم...
همونی که من دیگه ندامش...من..دختر احساساتی اردیبهشت... عین خود ماه دی...یخ بستم..
درست میشه..باران همش میگه بهم...ماهم خدایی داریم...من...اونقدر روزایی که گذروندم درد داشت...که عین مین عاشقم شو...بی حس شدم..من..تو شاید ندونی من چطوری بودم...
بااین حال..براش هرشب دارم لالایی میخونم براش...به جای کیو...دلم میگه کیو هم بارش میخونه...من..بیشتر ازحقم سختی کشیدم...انصاف نبود...یکی هایی...یادشون رفت مرهم بشن...نمک زخم شدن...
میدونی...
همش میگم...طفلی دلم...خیلی سختشه...

ببخش که نبودم که زودتر جوابتو بدم...
عزیز دلمی

الهه4444 جمعه 14 فروردین 1394 ساعت 18:18

حال این دوسال به سختی گذشت و مین برگشت بعد اون دونگهه و هیوکی و.کجای دلم بزارم

کلا بیچاره الفا.حالا حالا این داستان ادامه داره

lili چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 20:26

رفت
کجا رفت
این کچله رو بگین بیاد کارش دارم
ماچ خدافظی ندادم من !!!
.
.
پدر سوخته انقد اذیت کرد امسال
دلم میخواد باد بزنه اون کلاش بیوفته
فیضی ببریم همگان
.
.
خدا پشت و پناهش سلامت بره سلامت برگرده

صبح خواب موندی از دست دادی ماچو...

عکس جدید اومده کچلیش معلومه یکم...
برنداشت که پسرا مسخرش نکنن فک کنم خیلی زشت شده...

به خدا سپردمش

محدثه چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 18:09

تا الان ساکت بودم و نظرا رو میخوندم اما بدجوری بغضم گرفت..مینی غریب رفت...من حداقل از هائه انتظار داشتم اما اونم نکرد..هیچولم که گفتی میخواستم گریه کنم..

من ویتامین نیستم ولی به کیومین اعتقاد دارم و داشتم و خواهم داشت..امیدوارم نبود مینی رو حس کنن..کیوهیون که توی نانجی بجای سونگمین گیومی رفت اشکمو دراورد...مینی سلامت بری و برگردی

من مطمئن بود چولا هیچی نمیگه..ازرفتارش معلوم بود..ولی گفتم شاید هائه یا هیوک بگن..اخه هیوکی دوست خیلی قدیمیشه...امروز اخرین اجرای چولا رو که دیدم..تیکی براش عین ابر بهار اشک میریخت..کیو اخماش تو هم بود..همه بغض داشتن...دلم گرفت .. خیلی...
کیومین من...همه ارامش منن...کیو که رفت پیش یسونگا...گفتم رفت پیش همون که همیشه کنار کیومین بود...منم دیدم کیو گیومی رفت مثل مین...مثل سوشو 5 که رفت و مین غش غش میخندید...دلم گرفت...
فقط بره..بیاد..دوباره رو استیج کنار بقیه کیو باشه..همین

ندا چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 16:17

دلم براش تنگ میشه ولی خوب زود برمیگرده دوسال یه چشم بهم زدن تمام میشه و برمیگرده..
قربوووونش

اره...دل ادم براش تنگ میشه..با همه اتفاقیی که باعثش شد برام بیوفته..بازم داره دلم پرپرشو میزنه...

مهربون چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 12:40

shadi چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 10:56 http://superkyumin137.mihanblog.com/

امیدوارم این دو سال زودی تموم شه
وقتی جای خالیش توی کنسرتا و اجراها حس شد...
شاید اونایی که بهش پشت کردن و تنهاش گذاشتن
بفهمن هیشکی نمیتونه جای تنها خرگوش صورتی دوسداشتنی سوجو رو پر کنه...حتی توی قلبشون
شهرزاد....یعنی از خودش یه خبر بهمون میده؟
مثل یسونگ؟
آخه خیلی گوشه گیر شده بود این اواخر...نمیدونم شاید
من اینطور فکر میکنم...
مرسی بابت خبرت

میگذره...
اون که اره..جاش...خیلی معلومه...صداش...خیلی نبودش حس میشه... خیلی...
امیدوارم بده...
ولی...فک میکردم وبشو اپ کنه قبل رفتن...وقتی اپ نکرد یکم ترسیدم نکنه باز مثل اون سال ک افسردگی گرفته بود...توییترش و بست بخواد اینم ببنده...مین خیلی بیحاله...تو عکساش معلومه... ولی...میدونم پیش پسرا میره...حتما عکس میذاره... اینقدر بیرحم نبود ک...

cr7 چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 08:40

لی آرام چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 02:15

.
.
.
لــــــــــــــــــــی آرامــــــــــــــــــــــ
.
.
.همیــــــــــــــــــن

تو...

همیشه لی ارامی...

وقتی دیروز گفتم برو..گفتم که بری...اروم شی...اینقدر نگی باید میرفتن...که عین باران و من فک کنی حتما شب قبل باهم بودن... البته باوجود اون حرفی که زدم بازم میگم باوجود اون..نمیومدن...
ارامم..
تو لی ارامی...

عین من که چولی شهرزادم..

زودی خوب شو برگرد پیشم همسرم...

m&e&d چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 01:47

هرجاکه هست ارزوى سلامتى براش میکنم.خیلى سخته میدونم عاشق کسى باشى که اصلا نمیدونه کجایه این کره خاکى زندگى میکنى وبدترین چیر اینکه نصیب و قسمت ما دراین دنیا بااینهمه بدبختى که داریم غصه اینم داریم که نه درشادیشون میتونیم شریک شیم نه در مشکلاتشون.

دنیای بدیه...

بهش که فک میکنم...

فقط میگم..

طلفی دلم..همین...

sheyda چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 00:55

دلم برای مینی و شیندونگ تنگ میشه ولی هیچ دلتنگی مثل دلتنگی از دوری ایونهه نیست
سوجو بدون ماهی و میمونش هیچ معنی ندارهخبر رفتن به سربازی این دوتا کی میخواد به گوشمون برسه خدا میدونه

تلخه گفتنش اما همشون یه دوسال دوری رو باید تحمل کنن...دونفر بعدی ایونهه ان اما تااونجا که من میدونم تا برگشتن شین و مین حداقل اعزام نمیشن...الان این دوتام رفتن یه ماه دیگه یسونگ میاد... یهو ایونهه رو نمیفرستن برن اینطوری رسما 4 دنسر اصلی نیستن اصلا جالب نمیشه...فعلا وقت هست

سونیا سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 23:31

منم اشکم درومد.ویتامین نیستما ولی الف باشی کافیه..فقط همین..مرسی شهرزاد..

دلت مهربون باشه...
یکم دلت برای ادمای بد حال این اقیانوس میلرزه خب...
ممنونم عزیزم

estel سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 22:51

پسرمون رفت که مرد برگرده اگرچه الانشم از مرد بودن چیزی کم نداشت
امیدوارم این دوسال برای همه ی ویتامینا و سونگمین زود بگذره
ویتامینا فایتینگ

رفت یه چیزایی رو تجربه کنه که تجربه نکرده بود...اولیش تنهایی

منم امیدوارم...

ممنونم

CASTIEL سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 22:48 http://ourarts-ourworld.blogsky.com/

هاااااااااااای اوری بادی!!!
من کمابیش اینحا میام ولی بیشتر اوقات لایک میکنم!
باور کن راست میگم! ولی این پسته از آتشی که امروز دستم رو سوزوند ،داغتر بود...باور کن!!
من ویتامین نیستم ولی ... بیخیال حالا بخوام بگم چیم خودش یه طومار میشه....
بعضی وقتا یه رفتن هایی لازمه... امممم نمیدونم واقعا چرا حس میکنم این رفتن مین لازم بود.بدفرم یه حسی بهم میگه این پسر که بره یه چیزایی عوض میشه..ینی تغییر خوب میکنه!
ولی خب دیدن رفتن کسی که دوسش داری حتی واسه دو روز هم سخته!!!! هممون مین رو خوب میشناسیم،میدونیم خعلی مرده. واقعن هم مرده هاااا .

جای خالیش خب به شدت حس میشه ... توی سوشو که واقعا از اولش میشه حس کرد یه چیزی کمه !!

این تفکر خودمه: حس میکنم سونگمین باید میرفت تا اعضا بیشتر قدرش رو بدونن..نه که نمیدونناااا نهههههه ... یکم بیشتر بدونن
دلیلشم شاید خودت گرفته باشی واسه چی میگم

الان بگم ناراخت نباش گریه نکن..انگار مسخره ترین جک سال رو گفتم!! حق داری هم ناراحت باشی و هم گریه کنی!! ولی زمان خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو کنی میگذره!
تولد هستی هم مبارک باشه!!! امیدوارم روز بازگشت سونگمین هم دقیقا تو همین روز بیوفته..اون وخ خعلیییی حال میده ... هم تولد هستی و هم جشن برگشت مین!!!


سونگمین فقط حضور جسمی نداره الان ... ولی حضور قلبی داره!!


اوبس..مثل اینکه خعلی حرف زدم!
معذرت میخوام!

چند باری نظر گذاشتی ..اسمت اشناست...
و البته باید میرفت..تا خودشم قدر اعضا رو بدونه...چولا عاشق مینیه...اما از بعد عروسی...از بعد اون عصبانیتش که صفحشو بست... از بعد خیلی چیزا...ازبعد اون قیافه داغونش تو اخرشب عروسی... دیگه سمت مین نرفت...اونم کسی که بعد از خبر قرار تنها کسی بود که ازش دفاع کرد...رفتن شین هیچول عکس گذاشت..گفت مراقب خودت باش اما دیروز..هیچ کس هیچی نگفت..این نشونه این نیست که قدر نمیدونه...حتما چیزی شده... حتی هائه هم چیزی نگفت...بهتره بره...هماون قدر برادراشو بدونه... قدر احساس بینشونو..هم خیلی ازالفا بدونن سوجو با هم میدرخشن.. هم پسرا شاید دلشون نرم شد...
دیشب فقط...شب بدی بود...خیلی بد...
مین هست...فقط...سخت شد دیدنش

یگانه سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 22:39

راستی من شمارتو گم کردم
شمارمو ک داری؟
وایبر واسم یه پی ام بده

یگانه فنکلابی؟؟؟
من شماره ها رو گم کردم بچه ها درجریانن..از مامی میگیریم برات پی ام میذارم...

یگانه سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 22:37

عرررررررررررررررررررررررررررر
چرررررررررررررررررررررررررررررااااااااا؟

bluemoon سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 22:07

امروز خیلی سعی کردم ناراحت نباشم..به روی خودم نیارم..ولی دیگه با دیدن دوباره این عکسا...با اون متن قشنگ دیگه نتونستم..بغض سر دلم رو گرفت....

معذرت میخوام که دلنوشتم اشکتو دراورد...
یه ذره همه چی ساکت بود براش...این دلمو سوزوند

مریمDevil سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 21:20 http://kyuhyunworld2.mihanblog.com

دلم براش تنگ میشه
ازوقتی این پستودیدم همش دارم اهنگ گودبای روگوش میدم همون وسطش که مینی میگه سارانگهه
اشکم دراومدهمزادبخدا

همزاد...
مدتهاست دلم نمیاد اهنگای سوجو رو درتس گوش بدم..اخه صداش و که میشنوم...باید چند لحظه چشامو ببندو نفس عمیق بکشم...خیلی همه چی سخت شد برام

raha سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 21:11

رفت:'''((((.....
انقدر نبودش برام بزرگ و نفس گیر شده که انگار تا دیروز پیشم بوده
تو همه ی عکسایی که از رفتنش اومد بیرون یه لبخند چاشنی کرده بود تافنا هم بخندن ولی این عکس اخریه یه بغض پشتشه نگاهش ....واهاای یعنی این640 روز که نیست چجوری قراره بگزره

رفت...
فک نمیکردم اینقدر سخت بگذره...مثل روز عروسی که فک نمیکردم اونطوری بشم...اما شدم...دیروز..خیلی سخت گذشت...
عکس اخر و که اپلود کردم و رو صفحه مونیتورم اومد...ته ته دلم اتیش گرفت
امیدوارم فقط بگذره

sogol_wook سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 20:45 http://sujumoment.mihanblog.com/

هستی سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 20:12

شهرزادم دختر مهربون من عزیز دله من قربونت برم با این همه احساسات لطیفت فدای اون دلت بشم که این همه سال با اینهمه سختی که کاپل محبوبمون داشتن و کشیدن تو همچنان پاشون ایستادی و در برابر همه ناملایمات با صبوری و شکیبای کم نیاوردی
الهی من بمیرم که این همه غصه داره دلاتون هم تو هم آرام خوب درکتون میکنم اما خوب من مثه شماها هربار خواستم از احساساتم حرف بزنم یه بغض سنگین جلوم رو گرفت و مجبورم کرد که قورت بدم تمام حرفهای ناگفته ام رو
خدا میدونه چقدر دلم میخواست الان پیشت بودم و بغلت میکردم و سفت نگهت میداشتم و بهت میگفتم تو بغل خودم هرچقدر دلت میخواست دلتنگی هاتو گریه کنی

♡دلم گرفته از اینکه نیستی... ♡
♡❤من مینویسم و تـو نـمیخوانی! امام خاطب که تـــو باشــی مدیــــــونم اگر ننویسم♡❤
نگـــــــران نباش،
" حــــال مـــا خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ایم ...
دیگر آنقــدر کــوچک نیستـیم که در دلـــتنگی هـــایمان گم شــویم!
آمـوختــه ایم،
که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست
آمــوختــه ایم که دیگــر دلمان برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .
راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ایم ...
" حــــال مـــا خـــــــوب اســت " ...خــــــوبِ خــــوب!!

دوسال رو نمیگم زیاده اما کمم نیست ایشالا تا چشم بهم بزنیم این دوسال هم تموم شده و رفته و پسر خرگوشمون زود بر میگرده و بازم گیومی میره رو سن بازم شیرین بازی در میاره تا همه یادشون بیاد دوسال چقدر گروه به سختی با بی خرگوششون طی کردن

حال کیو رو خیلی دلم میخواست وصف کنم شاید اغراق نباشه بگم شاید خیلی از ماها این درد رو کشیدیم
بازم شکر مینی برمیگرده پیش رفیقش کیو اما افسوس که بعضی از رفتنها مثه بعضی رفقا و عشقا برگشتی نخواهند داشت

میدونستم روز تولد من مصادف شده با روز رفتنش واسه همین دلم نمیخواست اصلا به وبا سر بزنم و چیزی در موردش بشنوم روزم رو با شادی و بدون فکر بهش شروع کردم تا الان که پستت رو دیدیم حتی نذاشتم ارام بهم یاداوری کنه
اما خوب به هرحال از چی که همیشه بدت میاد سرت میاد دیگه کاریش نمیشه کرد
غمت رو میفهمم و درک میکنم ولی میدونم شهرزاد قصه گوی ما همیشه و همیشه شاد و سرحال و خوشبخت این دوسال رو با خبرهای حتی ناچیز ازش پوشش میده و دله ما ویتامینها رو خوش میکنه


آه نمیدونم چی گفتم و چی نوشتم اما فقط خواستم بگم خیلی خیلی دوست دارم و ازت ممنونم با این حال دلت تولدم رو تبریک گفتی
حال هم بیا اینجا بغلم خوب

تولد مبارک هستی من...
اولین باری که برات نظر گذاشتمو یادمه...با استرس نوشتم..میشه هرکی تک شاتیش برد نویسنده شه...
میدونی...
ارام شاکی بود چرا هیچ کس نرفت....خوب میشه میدونم..ارام قویه.. فقط خیلی درد داره هستی...دلم..دلم خیلی دردشهههه...چرا همه چی واسه ماست...هرکابوسی که یه کسی مثل ماها باید تجربش کنه...همش داره اوار میشه واسه ما خب...تو که میدونی من چقدر اذیت شدم...هیچی نیستا...میدونم میگذره...فقط نمیدونم چرا عکسشو دیدم..هستی خیلی دلم دردشه خب...
دلم کیوهیونیمو میخواد...
امیدوارم سال خوبی داشته باشی عزیز دلم...تولدخیلی مبارک...

شهرزاد تو...
شهرزاد...
فقط طفلی دلش...همین

ChoiHoney سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 19:36

دلم میخواست گریه کنم

زجه بزنم

دلم خالی بشه ولی نشد

از دیشب این بغض لعنتی داره خفم میکنه

همش چشام پر میشه ولی اشکم در نمیاد

کاش زود بگذره همین.....

فقط خواستم بگم

هوای ویتامینای دورو برتونو داشته باشین تو ظاهر میخندن اما حالشون واقعا خوب نیست....

گریه کن سبک شی بتونی دوسالو که زود میگذره تحمل کنی...
من تجربشو دارم...
سبک شی..راحت تره

کاش..یکم با ویتامینا مهربون بودن بعضیا..میدونی...ویتامینا...جویرا...افتادن زمین..شکستن...سخت بلند شدن خیلیا...زیر بغلشونو نمیگیرن نگیرن...دوباره هلشون ندن...
میدونی..دردش زیاد میشه...تحملش خیلی سخته...

sunshine سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 19:27

شهرزاد اشکمو در آوردی...
رفت...همین؟؟؟
تا الان خودمو زده بودم به بیخیالی و بی خبری یه دفعه اومدم پستتو خوندم...
اصن تیترش منو دق داد...

اون لبخند غمگینش تو عکس آخری رو کجای دلم بزارم...
شهرزاد دو ساله هااااااا تا الانو به شوخی رد کردیم ولی واقعا رفت...چیکار کنم من...حس خیلی بدی دارم ...
خرگوشمون همیشه از همه قوی تر بوده ایشالا اینم پشت سر میذاره توش شکی نیست ولی ما چیکار کنیم؟؟؟تکلیف دل ما چی میشه؟؟
دلم واسه خودم میسوزه...
حالا دیگه ما ویتامینا تا دو سال جز همدیگه و عکس های تکراری مینی هیچی نداریم دلمونو باهاش خوش کنیم...
تازه شهرزادم سردش نیست چون میدونه دل ما به اونو پستای قشنگش گرمه...

تولد هستی جونم مبارک...
به نظرم یکی از اون کساییه که اگه الف ایرانی باشی اگه ویتامین باشی محاله عاشقش نباشی محاله فراموشش کنی...

خیلی بیحال بود...
میدونی...اسمش دوساله..من..دومین ایدلیه که بهش دل بستم و رفت سربازی..اولی رو خب سه ماه بعد از رفتنش فنش شدم..خب نمیدونستم رفتن چطوریه..ولی اینقدر برگشتنش بهم چسبید..به موقع برگشت...
اولش سخته...اینقدر زود میگذره...الان یسونگی 35 روز دیگه میاد کلودا چ شادن...پتالا و انجلا رو ببین...رفت و اومد..تازه تیکی که تو سربازیش چ دردی کشید..چرا از خودش عکس میذاره..فقط فک میکردم وبشو اپ کنه بگه خدافظ...نمیدونم چرا اینطوری ساکت رفت...

وقتی پستو گذاشتم پشیمون شدم خودم گذاشتم...هنوز سردمه...

اره..هستی همینطوره

baran_EUnHaE سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 19:03 http://ourbluesky15.blogsky.com/

برمیگرده ...
بهتر از قبل ... قوی تر از قبل ...
اروم باش شهرزادم ... اروم باش نفسم

خوبم بارون...
فقط دلم داره میترکه...
همین..
خوبم...دیدی گفتم بیخیالیم عین شب عروسیه...دیدی گفتم خدا به داد روز رفتن برسه ...عین روز عروسی دیونه میشم..

خوبما...دیونه هم نشدم...فقط یکم سختمه...میدونی ک

sakura سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 18:19

یادم رفت بگم اون شعره هم اشکم و دروورد...

خودم نوشتم...حس الانم بود

sakura سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 18:16

چطوری شهرزادی.....مینی هم رفت...
عررررررررررررر
از سربازی متنفرم.....
دلم تنگ میشه خو...

خوبم مهربون...اره
...

love سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 17:37

مرسی که خبر و گذاشتین
من از همین الان دلم واسه مینی تنگ شده یعنی دیگه واقعا رفت حالا ماهیچی خانمش چیکار میکنه

خواهش عزیزم...

طفلی دل ویتامینا

sogand سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 17:31

وای خدا رفت اینم خدا به ویتامینا صبر بده

خدا همش داره به ما صبر میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد